کد مطلب:29186
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:52
سير تاريخي پديد آمدن مذهب اباضيه به رهبري عبدالله بن اباض چگونه است؟
علي(ع) با خوارج كه آشوب بپا كردند و شمشير به روي مردم كشيدند، جنگيد. وقتي علي(ع) به ديدار حق شتافت معاويه بن ابي سفيان به جان خوارج افتاد و به خاطر جنايتهايي كه آنها مرتكب ميشدند، آنها را ريشه كن نمود. علي(ع) ازاين جنايتها در يكي از خطبههايش اين گونه ياد ميكند: « هرگز! سوگند به خدا آنها نطفههاي در صلب مردان و رحم زنانند. هر شاخي كه از آنها به در آيد بريده ميشود و سرانجام كارشان به دزدي و راهزني ميانجامد.» (رضي: نهجالبلاغه، خطبه60)
و امام(ع) به خوارج فرمود:
«پس از من، در آيندة نزديك ذلت جاويدان و شمشير برّان و جنگي كه ستمگران آن را شيوة خود قرار ميدهند، شما را فرا ميگيرد.» (همان، خطابة58)
در چنين دوران دشوار، مرد هوشمندي از بين آنها ظهور كرد. او دريافت كه اين رفتارهاي جنايتكارانه، آنهارا از چشم مردم مياندازد و به هدف نميرساند. اين مرد « ابو بلال مرداس بن حدير » بود. نقطة آغاز دعوت ابو بلال، نفي مسلك خونريزي و انكار روش خوارج نظير كشتار مخالفان و تعرض به مردم بود. او به پيروان خود دستورداد كه سلاح نكشند و هيچ مسلماني را نكشند، مگر آنكه با آنها شيوة خصمانهاي در پيش گيرند يا به جنگ آنها بيايند كه در اين صورت بايد سلاح را براي دفاع از خود در دست گيرند. بلاذري اين سخن را از او نقل كردهاست: « شميشر كشيدن و راهزني خطاي بس بزرگي است. ما با اين كار مخالفيم و شمشير نميكشيم و با كسي نميجنگيم مگر آنكه او با ما بجنگد.» (صالح احمد صوافي: الامام جابر بن زيدالمعاني /138 و آنچه كه از بلاذري نقل كرده در الانساب 5/94 آمدهاست.)
نويسندة مزبور تأييد ميكند كه سياست ميانهروي پس از شهادت امام علي(ع) به وجود آمدهاست و ميگويد:
اين شيوة (تندروي) خوارج، بعضي از طرفداران آنها را به طرف مخالفان سوق داد و از خوارج جدا كرد و بالاتر از آن آنهارا از منتقدان سرسخت خوارج گردانيد... اين گروه اندك ـ كه پس از تأييد خوارج، به شدت مخالف آنها شدندـ نظر جديدي غير از آن نظري كه همگان داشتند، پيداكردند. اينها عقيده داشتند كه علي هرچند در پذيرش تحكيم دچار خطا شد وبه درخواست آنها از كارش توبه نكرد ولي او همچنان مسلمان است. همين طور ساير اهل قبله تا وقتي كه شهادتين ميگويند همگي مسلمان هستند وجنگ با آنها و اسير گرفتن زنان آنها جايز نيست و مالشان غنيمت محسوب نميشود و جنگ آنها تنها وقتي كه آنها دست به تعدي دراز كنند و ستم روادارند، مجاز است آن هم به اندازهاي كه تجاوز را دفع و ستم را رفع نمايد (صالح بن احمد صوافي: الامام جابر بن زيد 105)
او ميگويد: خوارج پس از جنگ نهروان وحدت ويكپارچگي خود را از دست دادند وتفرقه آنها رافراگرفت وپريشاني بر آنها چيره گشت طوري كه يك عدّه به تندروي وانحراف از راه راست كشيده شدند. البته در بين آنها كساني بودند كه شيوة آنها را نميپسنديدند وچاره را در فاصله گرفتن از آنها كه به خوارج معروف شده بودند، ميديدند واعتقاد داشتند كه شمشيركشيدن به روي مردم شيوة اسلامي نيست. در رأس اين افرادـ كه قعده معروف شدندـ ابوبلال مرداس وديگر داعيان بعد از او كه بعدها به اباضيه معروف شدند، قرار داشتند (صالح بن احمد صوافي: الامام جابر بنزيد/131ـ132.)
عدّهاي از خوارج از اين بينش تأثير پذيرفتند. كار دعوت ابوبلال بالا گرفت ونشانههاي آن آشكار گشت. اما بني اميه كه نميخواستند يك قدرت ديگر در برابرشان وجود داشتهباشد، ابن زياد را پس از مرگ پدرش، زياد بن اميه حاكم (بصره) كردند و او هم بر تمامي خوارج اعم از تندرو و ميانهرو، سخت گرفت و ابو بلال مرداس بن حدير را در منقطهاي كه از بصره فاصله زيادي داشت از بين برد (در اوائل خلافت يزيد در منطقه آسك نزديك اهواز در سال 60 هجري به قتل رسيد.) همچنين برادر او عروه بن اديه را (او همان كسي است كه پس از قرار دادن تحكيم، شمشير به روي اشعث ) را در بصره به قتل رساند، ابتدا دستهايش را قطع كرد و سپس او را كشت.
كارگزارن بني اميه در بصره سياست خشونت و فشار و تبعيد و قتل عليه معارضان خود را به كار گرفتند و جماعت قعده نيز از اين سياست به دور نماندند. عليرغم آنكه اين گروه شيوه تندروانه و دشمن ستيزانة خوارج را در پيش نگرفتهبودند و امنيت مردم را سلب نكردهبودند و به روي دولت شمشير نكشيدهبودند، با اين همه كارگزاران بني اميه در عراق از ترس تبليغ آنها كه در بين مردم جا بازكردهبود و براي آنكه حادثه را قبل از وقوع علاج كنند و نفاق را قبل از ريشه گرفتن بركنند بر آنان سخت گرفتند.
در برابر اين سركوبيها، قعده سياست پنهانكاري و كتمان را در پيش گرفتند و بر همين شيوه باقي ماندند (جز در دوران انقلاب ابن زبير) تا آنكه دوران حجاج بن يوسف فرارسيد و او كساني را كه مخالف به نظر ميرسيدند سركوب نمود (دكتر رجب محمد عبدالحليم: الاباضيه في مصر و المغرب/ 32ـ33).
پس از آنكه عبدالله بن زبير عليه عاملان يزيد خروج كرد و حجاز و عراق را به تصرف خود در آورد، خوارج كه در رأس آنها نافع بن ازرق، عبدالله بن صفار و عبدالله بن اباض قرار داشتند گرد او جمع شدند.آنها خيال ميكردند كه در كنار ابن زبير به خواستههايشان ميرسند امام وقتي كه از عقيدة او دربارة عثمان واصحاب جمل آگاه شدند از دورش پراكنده شدند و مكه مكرمه را ترك گفتند.عدهاي به طرف بصره و عدهاي به طرف حضرموت رفتند.
دراين برهة حساس، بين ابن ازرق و عبدالله بن اباض اختلاف پديد آمد. اولي قيام و جنگ و كشتار مخالفان و به اسارت گرفتن زنان را برگزيد و دومي اين تندروي را نپذيرفت. اين حوادث در حدود سالهاي 64 تا 65 هجري اتفاق افتاد. اولي به خاطر تندروياش در ناحيه اهواز كشته شد و دومي در ساية ميانه روي و تقيه، به حياتش ادامه داد.
اينها همه نشان ميدهد كه عبدالله بن اباض مرد سالخورده و داعي توانمند و در سياست ميانهرو و سخنگوي گروه بوده است. بنابراين از نظر تاريخي نسبت اين مذهب به او به دليل مزبور و اينكه او پايهگذار اين مذهب و داعي نيرومند سياست اعتدال كه توسط ابو بلال بنيان نهاده شد بودهاست، به نظر قوي ميرسد.
فرهنگ عقايد و مذاهب اسلامي ج 5
آية الله جعفر سبحاني
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.